خواجوی کرمانی (غزلیات)/رنج ما بردیم و گنج ارباب دولت بردهاند
ظاهر
رنج ما بردیم و گنج ارباب دولت بردهاند | خار ما خوردیم و ایشان گل بدست آوردهاند | |||||
گر حرامی در رسد با ما چه خواهد کرد از آنکه | رخت ما پیش از نزول ما بمنزل بردهاند | |||||
می پرستان محبت را ز غم اندیشه نیست | از برای آنکه آب زندگانی خوردهاند | |||||
هر که در عشق پریرویان نیامد در شمار | عارفانش از حساب عاقلان نشمردهاند | |||||
با وجود آنکه بد گفتند و نیک انگاشتیم | ما نیازردیم و بدگویان ز ما آزردهاند | |||||
گلعذاران بین که کل پرده بر ما میدرند | ما برون افتاده ویشان همچنان در پردهاند | |||||
باد پیمایان که آگه نیستند از سوز عشق | زان نمیسوزند از آه گرم ما کافسردهاند | |||||
زنده دل قومی که پیش تیغ عشقت شمعوار | ز آتش دل سر فدا کردند و پای افشردهاند | |||||
چون ببدنامی برآمد نام خواجو در جهان | نیک نام آنها که ترک نیک نامیکردهاند |