خواجوی کرمانی (غزلیات)/از مشک سوده دام بر آتش نهادهئی
ظاهر
از مشک سوده دام بر آتش نهادهئی | یا جعد مشک فام بر آتش نهادهئی | |||||
زلفت بر آب شست فکندست یا ز زلف | بر طرف دانه دام بر آتش نهادهئی | |||||
بازم بطره از چه دلاویز میکنی | چون فلفلم مدام بر آتش نهادهئی | |||||
زان لعل آبدار که همرنگ آتشست | نعلم علیالدوام بر آتش نهادهای | |||||
هم فلفلت بر آتش و هم نعل تافتست | بر نام من کدام بر آتش نهادهئی | |||||
دلهای شیخ و شاب بخون در فکندهئی | جانهای خاص و عام بر آتش نهادهئی | |||||
از زلف مشکبوی تو مجلس معطرست | گوئی که عود خام بر آتش نهادهئی | |||||
آبی بر آتشم زن از آن آتش مذاب | کاب و گلم تمام بر آتش نهادهئی | |||||
چون آبگون قدح ز می آتش نقاب شد | پنداشتم که جام بر آتش نهادهئی | |||||
خواجو برو بب خرابات غسل کن | گر رخت ننگ و نام بر آتش نهادهئی |