خواجوی کرمانی (غزلیات)/گل اندامی که گلگون میدواند
ظاهر
گل اندامی که گلگون میدواند | بدان نازک تنی چون میدواند | |||||
بگاه جلوه از چابک سواری | فرس بر شاه گردون میدواند | |||||
مگر خونم بخواهد ریخت امشب | که برعزم شبیخون میدواند | |||||
چو گلگون سرشکم مردم چشم | ز راه دیده بیرون میدواند | |||||
چنانش گرم رو بینم که چون آب | دمادم تا بجیحون میدواند | |||||
برو در خواهد آمد خون چشمم | بدین گرمی که گلگون میدواند | |||||
سپهرم در پی خورشید رویان | بگرد ربع مسکون میدواند | |||||
چنین کز چشم خواجو میرود اشک | عجب نبود گرش خون میدواند |