خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای که شهد شکربن تو برد آب نبات
ظاهر
ای که شهد شکربن تو برد آب نبات | خاک خاک کف پای تو شود آب حیات | |||||
بشکر خنده ز تنک شکر شورانگیز | تا شکر ریختهئی ریختهئی آب نبات | |||||
از دل تنگ شکر شور برآمد روزی | که برآمد ز لب چشمهی نوش تو نبات | |||||
گر بخونم بخط خویش برات آوردی | نکشم سر ز خطت زانک بوجهست برات | |||||
منکه جز آب فراتم نشود دامنگیر | پیش جیحون سرشکم برود آب فرات | |||||
آنچنان درصفت ذات تو حیران شدهام | که نخواهم که رود جز سخن از ذات و صفات | |||||
در وفا چشم ندارم که ثباتت باشد | که توقع نتوان داشتن از عمر ثبات | |||||
گر ز کوتی بود این نعمت زیبایی را | روی زیبا بنما یک نظر از وجه زکوة | |||||
خواجو از عشق تو چون از سرهستی بگذشت | بوفات آمد و برخاک درت کرد وفات |