خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای سواد خط توشرح مصابیح جمال
ظاهر
ای سواد خط توشرح مصابیح جمال | طاق پیروزهی ابروی تو پیوسته هلال | |||||
زلف هندوی تو چینی و ترا رومی روی | چشم ترک تو ختایی و ترا زنگی خال | |||||
کی شکیبد دلم از چشمهی نوشت هیهات | تشنه در بادیه چون بگذرد از آب زلال | |||||
گر بود شوق حرم بعد منازل سهلست | هجر در راه حقیقت نکند منع وصال | |||||
نتوان گفت که می در نظرت هست حرام | زانکه در گلشن فردوس بود باده حلال | |||||
بر بنا گوش تو خال حبشی هر که بدید | گفت بر گوشهی خورشید نشستست بلال | |||||
چون خیال تو درآید بعیادت ز درم | خویش را باز ندانم من مسکین ز خیال | |||||
گفتم از دیده شوم غرقهی خون روزی چند | چشم دریا دل من شور برآورد که سال | |||||
چه کند گر نکند شرح جمالت خواجو | که بوصف تو رساندست سخن را بکمال |