خواجوی کرمانی (غزلیات)/کجا خبر بود از حال ما حبیبانرا
ظاهر
کجا خبر بود از حال ما حبیبانرا | که از مرض نبود آگهی طبیبانرا | |||||
گر از بنفشه و سنبل وفا طلب دارند | معینست که سوداست عندلیبانرا | |||||
ز خوان مرحمت آنها که میدهند نصیب | به تیغ کین ز چه رانند بی نصیبان را | |||||
اگر ز خاک محبان غبار برخیزد | مآخذت نکند هیچکس حبیبان را | |||||
گذشت محمل و ما در خروش و ناله ولیک | چه التفات ببانگ جرس نجیبان را | |||||
گهی که عاشق و معشوق را وصال بود | گمان مبر که بود آگهی رقیبان را | |||||
میان لیلی و مجنون نه آن مواصلتست | که اطلاع برآن اوفتد لبیبانرا | |||||
عجب نباشد اگر در ادای خطبهی عشق | مفارقت کند از تن روان خطیبانرا | |||||
غریب نبود اگر یار آشنا خواجو | مراد خویش مهیا کند غریبانرا |