خواجوی کرمانی (غزلیات)/شکنج زلف سیاه تو بر سمن چو خوشست
ظاهر
شکنج زلف سیاه تو بر سمن چو خوشست | دمیده سنبلت از برک نسترن چه خوشست | |||||
گرم ز زلف دراز تو دست کوتاهست | دراز دستی آن زلف پرشکن چه خوشست | |||||
نمیرود سخنی بر زبان من هیهات | مگر حدیث تو یا رب که این سخن چه خوشست | |||||
سپیدهدم که گل از غنچه مینماید رخ | نوای بلبل شوریده در چمن چه خوشست | |||||
ز جام بادهی دوشینه مست و لایعقل | فتاده بر طرف سرو و نارون چه خوشست | |||||
چو جای چشمه که بر جویبار دیدهی من | خیال قامت آنسرو سیمتن چه خوشست | |||||
چه گویمت که بهنگام آشتی کردن | میان لاغر او در کنار من چه خوشست | |||||
مپرس کز هوس روی دوست خواجو را | دل شکسته برآن زلف پرشکن چه خوشست |