خواجوی کرمانی (غزلیات)/آن ماه مهر پیکر نامهربان ما
ظاهر
آن ماه مهر پیکر نامهربان ما | گفت ای بنطق طوطی شکرستان ما | |||||
وقت سحر شدی بتماشای گل بباغ | شرمت نیامد از رخ چون گلستان ما | |||||
در باغ سرو را ز حیا پای در گلست | از اعتدال قد چو سرو روان ما | |||||
برگ بنفشه کز چمن آید نسیم او | تابیست از دو سنبل عنبر فشان ما | |||||
آب حیات کز ظلماتش نشان دهند | آبیست پیش کوثر آتش نشان ما | |||||
ماییم فتنهئی که در آخر زمان بود | ور نی کدام فتنه بود در زمان ما | |||||
بنمود چشم مست و بر مزم عتاب کرد | کاخر چنین بود غمت از ناتوان ما | |||||
در باغ وصل اگر نبود چون تو بلبلی | کم گیر پشهئی ز همای آشیان ما | |||||
میکرد در کرشمه به ابرو اشارتی | یعنی گمان مبر که کشد کس کمان ما | |||||
کس با میان ما نکند دست در کمر | الا کمر که حلقه شود برمیان ما | |||||
خواجو اگر چه در سر سودای ما رود | تا باشدش سری سر او و آستان ما |