خواجوی کرمانی (غزلیات)/دیشب درآمد از درم آنماه چهره مست
ظاهر
دیشب درآمد از درم آنماه چهره مست | مانند دستهی گل و گلدستهئی بدست | |||||
خطش نبات و پستهی شکرشکن شکر | سروش بلند و سنبل پرتاب و پیچ مست | |||||
زلف سیاه سرکش هندوش داده عرض | در چین هزار کافر زنگی بت پرست | |||||
از دیده محو کرد مرا هر چه هست و نیست | سودای آن عقیق گهر پوش نیست هست | |||||
در بست راه عقل چو آن بت قبا گشود | بگشود کار حسن چو آن مه کمر ببست | |||||
در مشگ میفکند بفندق شکنج و تاب | وز نار و عشوه گوشهی بادام میشکست | |||||
پر کرد جامی از می گلگون و درکشید | وانگه ببست بند بغلطان و برنشست | |||||
گفتم زکوة لعل درافشان نمیدهی | یاقوت روح پرور شیرین بدر بخست | |||||
گفتم ز پیش تیر تو خواجو کجا جهد | گفتا ز نوک ناوک ما هیچکس نرست |