خواجوی کرمانی (غزلیات)/بگشا بشکر خنده لب لعل شکرریز
ظاهر
بگشا بشکر خنده لب لعل شکرریز | با پستهی شیرین ز شکر شور برانگیز | |||||
تلخست می از دست حریفان ترش روی | در ده قدحی از لب شیرین شکرریز | |||||
بنشست ز باد سحری شمع شبستان | ای شمع شبستان من غمزده برخیز | |||||
بفشان گره طرهی مشکین پریشان | وز سنبل تر غالیه بر برگ سمن ریز | |||||
آن دل که بیک تیر نظر صید گرفتی | از سلسلهی سنبل شوریده درآویز | |||||
ای آب رخم برده از آن لعل چو آتش | وی خون دلم خورده بدان غمزهی خونریز | |||||
گویند که پرهیز کن از مستی و رندی | با نرگس مستت چه زند توبه و پرهیز | |||||
فرهاد اگرش دست دهد دولت شاهی | بی شکر شیرین چه کند ملکت پرویز | |||||
خواجو چه کنی ناله و فریاد جگر سوز | گلرا چه غم از نعرهی مرغان سحرخیز |