خواجوی کرمانی (غزلیات)/شام خون آشام گیسو را اگر چین کردهاند
ظاهر
شام خون آشام گیسو را اگر چین کردهاند | زلف پرچین را چرا برصبح پرچین کردهاند | |||||
خال هندو را خطی از نیمروز آوردهاند | چین گیسو را ز رخ بتخانهی چین کردهاند | |||||
گر ببخت شور من ابرو ترش کردند باز | عیش تلخم را بشکر خنده شیرین کردهاند | |||||
تا چه سحرست اینکه برگل نقش مانی بستهاند | تا چه حالست این که برمه خال مشکین کردهاند | |||||
آن خط عنبرشکن بر برگ گل دانی چراست | نافه مشکست کاندر جیب نسرین کردهاند | |||||
و آنرخ گلرنگ و قد چون صنوبر گوئیا | گلستانی بر فراز سرو سیمین کردهاند | |||||
مهرورزان ز اشتیاق طلعتش شب تا سحر | چشم شب پیمای را در ماه و پروین کردهاند | |||||
دردمندان محبت بر امید مرهمی | آستانش هر شبی تا روز بالین کردهاند | |||||
خسروان در آرزوی شکرش فرهادوار | جان شیرین را فدای جان شیرین کردهاند | |||||
کفر زلفش چون بلای دین و دل شد زان سبب | همچو خواجو اهل دل ترک دل و دین کردهاند |