خواجوی کرمانی (غزلیات)/چون نی سر گشتهی چوگان چو گوی
ظاهر
چون نی سر گشتهی چوگان چو گوی | رو بترک گوی سر گردان بگوی | |||||
گوی چون با زخم چوگانش سریست | بوک چوگان سر فرود آرد بگوی | |||||
تشنگان را بر کنار جو ببین | کشتگانرا در میان خون بجوی | |||||
عارفان در وجد و ما در های های | مطربان در شور و ما در های و هوی | |||||
تشنهی خمخانه باشد جان من | کوزهگر چون از گلم سازد سبوی | |||||
گر شوم خاک رهت کو راه آن | ور نهم رو بر درت کو آب روی | |||||
شاید ار بر چشمها جایت کنند | زانکه گل خوشتر بود بر طرف جوی | |||||
با رخت خورشید تابان گو متاب | با قدت سرو خرامان گو مروی | |||||
دل که بر خاک درت گم کردهام | میبرم در زلف مشکین تو بوی | |||||
گر ترا با موی میباشد سری | فرق نبود موئی از من تا بموی | |||||
با لبت خواجو ز آب زندگی | گر نشوید دست دست از وی بشوی |