خواجوی کرمانی (غزلیات)/یاقوت روان بخش تو تا قوت روانست
ظاهر
یاقوت روان بخش تو تا قوت روانست | چشمم ز غمت چشمهی یاقوت روانست | |||||
آن موی میان تو که سازد کمر از موی | موئی بمیان آمده یا موی میانست | |||||
در موی میانت سخنی نیست که خود نیست | لیکن سخن ار هست در آن پسته دهانست | |||||
تا پشت کمان میشکند ابروی شوخت | پیوسته ز ابروی تو پشتم چو کمانست | |||||
با ما به شکر خنده درآ زانکه یقینم | کز پستهی تنگ تو یقینم بگمانست | |||||
گفتند که آن جان جهان با تو چنان نیست | گوئی که چنانست که با ما نچنانست | |||||
پنداشت که ما را غم جانست ولیکن | ما در غم آنیم که او در غم آنست | |||||
عمری بتمنای رخش میگذرانیم | در محنت و غم گرچه که دنیا گذرانست | |||||
در کنج صوامع مطلب منزل خواجو | کو معتکف کوی خرابات مغانست |