خواجوی کرمانی (غزلیات)/قدحی ده ای برآتش تتقی ز آب بسته
ظاهر
قدحی ده ای برآتش تتقی ز آب بسته | که به آفتاب ماند ز قمر نقاب بسته | |||||
نظری کن ای ز رویت دل نسترن گشاده | گذری کن ای ز بویت دم مشک ناب بسته | |||||
قمرت بخال هندو خطی از حبش گرفته | شکرت بخط مشکین تب آفتاب بسته | |||||
شه عرصهی فلک را به دو رخ دو دست برده | رخ ماه چارده را بدو شب حجاب بسته | |||||
بامید آنکه روزی کشم از لب تو جامی | من دل شکسته دل در قدح شراب بسته | |||||
لب لعل آبدارت شکری فتاده در می | سر زلف تابدارت گرهی بر آب بسته | |||||
دو گلالهی معنبر شده گرد لاله چنبر | تتقی بر ارغوانت ز پر غراب بسته | |||||
دل هر شکسته دل را بفریب صید کرده | من زار خسته دل را بکرشمه خواب بسته | |||||
من خسته چون ز عالم دل ریش در تو بستم | بسرت بگو که داری درم از چه باب بسته | |||||
بگشای عقدهی شب بنمای مه ز عقرب | که شد از نفیر خواجو گذر شهاب بسته |