خواجوی کرمانی (غزلیات)/زهی خطی به خطا برده سوی خطهی چین
ظاهر
زهی خطی به خطا برده سوی خطهی چین | گرفته چین بدو هندوی زلف چین بر چین | |||||
نموده لعل لبت ثلثی از خط یاقوت | بنفشهات خط ریحان نوشته بر نسرین | |||||
چو صبحدم متبسم شدی فلک پنداشت | که از قمر بدرخشید رشتهی پروین | |||||
ز لعل دختر رز چون مراد بستانم | که کشف آن نکند محتسب برای رزین | |||||
عجب ز جادوی مستت که ناتوان خفته | نهاده است کمانش مدام بر بالین | |||||
چه شد که با من سرگشته کینه میورزی | ز دره مهر نباشد بهیچ رو در کین | |||||
اگر چه رفت بتلخی درین طلب فرهاد | نرفت از سر او شور شکر شیرین | |||||
گل ار چه هست عروس تتق نشین چمن | گلی چو ویس نباشد بگلستان رامین | |||||
چو در سخن ید بیضا نمودهئی خواجو | چگونه نسبت شعرت کنم بسحر مبین |