خواجوی کرمانی (غزلیات)/جان بر افشان اگرت صحبت جانان باید
ظاهر
جان بر افشان اگرت صحبت جانان باید | خون دل نوش اگرت آرزوی جان باید | |||||
برو و مملکت کفر مسخر گردان | گر ترا تختگه عالم ایمان باید | |||||
در پی خضر شو و روی متاب از ظلمات | اگرت شربتی از چشمهی حیوان باید | |||||
هر کرا دست دهد وصل پریرخساران | دیو باشد اگرش ملک سلیمان باید | |||||
تا پریشان بود آنزلف سیه جمعی را | جای دل در خم آن زلف پریشان باید | |||||
سرمهی دیده ز خاک ره دربان سازد | هر کرا صحن سراپردهی سلطان باید | |||||
حکم و حکمت بکه دادند درین ره خواجو | بگذر از حکم اگرت حکمت یونان باید |