خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای لب و گفتار تو کام دل و قوت جان
ظاهر
ای لب و گفتار تو کام دل و قوت جان | لعل زمرد نقاب گوهر یاقوت کان | |||||
زلف تو هندو نژاد لعل تو کوثر نهاد | هندوی آتش نشین کوثر آتش نشان | |||||
چشم گهر پاش من قلزم سیماب ریز | و آه جگر تاب من صرصرآتش فشان | |||||
کاکل مشکین تو غالیه برنسترن | سنبل پرچین تو سلسله بر ارغوان | |||||
هندوی زلف ترا بر شه خاور کمین | زنگی خال ترا بر طرف چین مکان | |||||
شام سحر پوش را کرده ز مه تکیه جای | چشمهی خورشید را بسته ز شب سایبان | |||||
روی تو و خط سبز آینهی چین و زنگ | لعل تو و خال لب طوطی و هندوستان | |||||
موی میانت که آن یک سر مو بیش نیست | نیست تو گوئی از او یک سر مو در میان | |||||
گر چه ز سر تا قدم در شب حیرت بسوخت | زنده دل آمد چو شمع خواجوی آتش زبان |