خواجوی کرمانی (غزلیات)/بلبل دلشده از گل به چه رو باز آید
ظاهر
بلبل دلشده از گل به چه رو باز آید | که دلش هر نفس از شوق بپرواز آید | |||||
آنکه بگذشت و مرا در غم هجران بگذاشت | باز ناید وگر آید ز سر ناز آید | |||||
همدمی کو که برو عرضه کنم قصه شوق | هم دل خسته مگر محرم این راز آید | |||||
از سر کوی تو هر مرغ که پرواز کند | جان من نعره زنان پیش رهش باز آید | |||||
هر نسیمی که از آن خطه نیاید با دست | خنک آن باد که از جانب شیراز آید | |||||
ما دگر در دهن خلق فتادیم ولیک | چاره نبود زر اگر در دهن گاز آید | |||||
لاله رخساره بخون شوید و سیراب شود | سرو کوتاه کند دست و سرافراز آید | |||||
بلبلی را که بود برگ گلش در دم صبح | بجز از ناله شبگیر که دمساز آید | |||||
گر سگ کوی تو بر خاک من آواز دهد | جان من با سگ کوی تو بواز آید | |||||
ور چو چنگم بزنی عین نوازش باشد | ساز بی ضرب محالست که بر ساز آید | |||||
بلبل دلشده گلبانگ زند خواجو را | که درین فصل کسی از گل و می باز آید ؟ |