خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای سرو خرامندهی بستان حقایق
ظاهر
ای سرو خرامندهی بستان حقایق | آزاد شو از سبزهی این سبز حدائق | |||||
برگلبن ایجاد توئی غنچهی خندان | در گلشن ابداع توئی برگ شقائق | |||||
منزلگه انس تو سراپردهی قدسست | تا چند شوی ساکن این تیره مضائق | |||||
بیرون نرود راه تو بیترک مقاصد | حاصل نشود کام تو بی قطع علائق | |||||
رخش امل از عرصهی تقلید برون ران | تا خیمه زنی بر سر میدان حقائق | |||||
در کوکبهات خیل وحشم چیست مخائل | در راه تو خرگاه و خیم چیست عوائق | |||||
چون کعبهی خلقت بوجود تو شرف یافت | باید که شوی قبلهی حاجات خلائق | |||||
آنکس که گدای در میخانهی عشقست | برخسرو عقلست بصد مرتبه فائق | |||||
خواجو بسحر سرمکش از مرغ صراحی | زیرا که بشبگیر بود بلبله لائق |