خواجوی کرمانی (غزلیات)/ماه من مشک سیه در دامن گل میکند
ظاهر
ماه من مشک سیه در دامن گل میکند | سایبان آفتاب از شاخ سنبل میکند | |||||
گر چه از روی خرد دور تسلسل باطلست | خط سبزش حکم بر دور تسلسل میکند | |||||
هرگز از جام می لعلش نمیباشد خمار | می پرستی کو ببادامش تنقل میکند | |||||
راستی را شاخ عرعر میدرفشد همچو بید | کان سهی سرو روان میل تمایل میکند | |||||
جادوی چشمش قلم در سحر بابل میکشد | سبزی خطش سزا در دامن گل میکند | |||||
آنکه ما را میتواند سوختن درمان ما | میتواند ساختن لیکن تغافل میکند | |||||
گفت اگر کام دلت باید ز وصلم جان بده | میدهم گر لعل جان بخشش تقبل میکند | |||||
در برم دل همچو مهر از تاب لرزان میشود | چون فراق آنمه تابان تحمل میکند | |||||
نرگسش گوید که فرض عین باشد قتل تو | جان برشوة میدهم گر این تفضل میکند | |||||
ای گل ار برگ نوای بلبل مستت بود | باد پندار ار صبا انکار بلبل میکند | |||||
گر ندارد با دل سرگشتهی خواجو نزاع | هندوی زلفش چرا بر وی تطاول میکند |