خواجوی کرمانی (غزلیات)/شمیم باغ بهشتست با نسیم عراق
ظاهر
شمیم باغ بهشتست با نسیم عراق | که گشت زنده ز انفاس او دل مشتاق | |||||
برون ز خامه که او هم زبان بود ما را | که دستگیر تواند شد از سر اشفاق | |||||
ترا بقتل احبا مواخذت نکنند | مگر بخون شهیدان ضرب تیغ فراق | |||||
کجا رسد بکمندت که لاشهئی که مراست | اگر چه برق شود کی رسد بگرد فراق | |||||
درآن زمان که بود قالبم عظام رمیم | کنند نفحهی عشقت ز خاکم استنشاق | |||||
بتلخی ار چه بشد خسرو از جهان او را | حلاوت لب شیرین نمیرود ز مذاق | |||||
تو آفتاب بلندی ولی برون ز زوال | تو ماه مهر فروزی ولی بری ز محاق | |||||
دلم ز بهر چه با طره تو بندد عهد | که هندواست و بیک موی بشکند میثاق | |||||
کسی که سرور جادوگران بود پیوست | بود چو ابروی شوخت بچشم بندی طاق | |||||
ترا که این همه قول مخالفست رواست | که یاد مینکنی هیچ نوبت از عشاق | |||||
نوازشی بکن از اصفهان که گشت روان | از آب دیده ما زنده رود سوی عراق | |||||
کمال رتبت خواجو همین قدر کافیست | که هست بندهئی از بندگان بواسحق |