خواجوی کرمانی (غزلیات)/منزل پیر مغان کوی خرابات فناست
ظاهر
منزل پیر مغان کوی خرابات فناست | آخر ای مغبچگان راه خرابات کجاست | |||||
دست در دامن رندان قلندر زدهایم | زانک رندی و قلندر صفتی پیشه ماست | |||||
هر که در صبحت آن شاخ صنوبر بنشست | همچوباد سحری از سر بستان برخاست | |||||
پیش آنکس که چو نرگس نبود اهل بصر | صفت سرو به تقریر کجا آید راست | |||||
گر نمیخواست که آرد دل مجنون در قید | لیلی آن زلف مسلسل به چه رو میپیراست | |||||
هر چه در عالم تحقیق صفاتش خوانند | چو نکو درنگری آینهی ذات خداست | |||||
گر چه صورت نتوانبست که جان را نقشیست | نقش جانست که در آینه دل پیداست | |||||
تلخ از آن منطق شیرین چو شکر نوش کنم | زانک دشنام که محبوب دهد عین دعاست | |||||
طلب از یار بجز یار نمیباید کرد | حاجت از دوست بجز دوست نمیشاید خواست | |||||
آنک نقش رخ خورشید عذاران میبست | چون نظر کرد رخ مهوش خود میآراست | |||||
گر توان حور پریچهره جدایی خواجو | تو مپندار که او یک سر موی از تو جداست |