خواجوی کرمانی (غزلیات)/دلم مرید مرادست و دیده رهبر دل
ظاهر
دلم مرید مرادست و دیده رهبر دل | سرم فدای خیال و خیال در سر دل | |||||
کمند زلف ترا گر رسن دراز آمد | در آن مپیچ که دارد گذر بچنبر دل | |||||
دلم چگونه نماید قرار در صف عشق | چنین که زلف تو بشکست قلب لشکر دل | |||||
بود که ساقی لعل تو در دهد جامی | مرا که خون جگر میخورم ز ساغر دل | |||||
دل صنوبریم همچو بید میلرزد | ز بیم درد فراق تو ای صنوبر دل | |||||
تو آن خجسته همای بلند پروازی | که در هوای تو پر میزند کبوتر دل | |||||
دلم ربودی و تا رفتی از برابر من | نرفت یکسر مو نقشت از برابر دل | |||||
چگونه در دل تنگم قرار گیرد صبر | که میزند سر زلف تو حلقه بردل | |||||
بملک روی زمین کی نظر کند خواجو | کسی که ملک وصالش بود مسخر دل |