خواجوی کرمانی (غزلیات)/نسیم باد بهاری وزید خیز ندیم
ظاهر
نسیم باد بهاری وزید خیز ندیم | بیار باده که جان تازه میشود ز نسیم | |||||
مریض شوق نباشد ز درد عشقش باک | قتیل عشق نباشد ز تیغ تیزش بیم | |||||
گر از بهشت نگارم عنان بگرداند | بروز حشر من و دوزخ عذاب الیم | |||||
ز خاک کوی تو ما را فراق ممکن نیست | چنانکه فرقت درویش از آستان کریم | |||||
کمان بسیم بسی در جهان بدست آید | نه همچو آن دو کمان هلال شکل و سیم | |||||
چنین که بر رخ زردم نظر نمیفکنی | معینست که چشمت نه بر زرست و نه سیم | |||||
کنونکه بلبل باغ توام غنیمت دان | که مرغ باز نیاید بشیانه مقیم | |||||
اگر چه پشه نیارد شدن ملازم باز | مرا بمنزل طاوس رغبتیست عظیم | |||||
ز آهم آتش نمرود بفسرد آندم | که در دلم گذرد یاد کوه ابراهیم | |||||
نسیم باد صبا گر عنان نرنجاند | پیام من که رساند بدوستان قدیم | |||||
بیا و خیمه بصحرای عشق زن خواجو | که طبل عشق نشاید زدن بزیر گلیم |