خواجوی کرمانی (غزلیات)/دل من زحمت جان برنتابد
ظاهر
دل من زحمت جان برنتابد | که در ملکی دو سلطان برنتابد | |||||
گرش همچون سگان کو برانند | عنان از کوی جانان برنتابد | |||||
کجا در خلوت وصلش بود بار | کسی کو بار هجران برنتابد | |||||
سری کز سر عشقش نیست خالی | یقین میدان که سامان برنتابد | |||||
نگارا تکیه برحسن وجوانی | مکن چندین که چندان برنتابد | |||||
دلا در باز جان در پای جانان | که عاشق زحمت جان برنتابد | |||||
چو خواجو در غمش میسوز و میساز | که درد عشق درمان برنتابد |