خواجوی کرمانی (غزلیات)/ما دلی ایثار او کردیم و جانی یافتیم
ظاهر
ما دلی ایثار او کردیم و جانی یافتیم | گوهری در پایش افکندیم و کانی یافتیم | |||||
چون نظر کردیم در بستان بیاد قامتش | راستی را از سهی سروی روانی یافتیم | |||||
با خیال عارض گلرنگ و قد سرکشش | بر سر هر شاخ عرعر گلستانی یافتیم | |||||
گر چه چون عنقا به قاف عشق کردیم آشیان | مرغ دلرا هر نفس در آشیانی یافتیم | |||||
ترک عالم گیر و عالمگیر شو زیرا که ما | هر زمانی خویشتن را در مکانی یافتیم | |||||
در جهان بی نشانی تا نیاوردیم روی | ظن مبر کز آن بت مه رو نشانی یافتیم | |||||
سالها کردیم قطع وادی عشقش ولیک | تا نپنداری که این ره را کرانی یافتیم | |||||
ما نه از چشم گران خواب تو بیماریم و بس | زانکه در هر گوشه از وی ناتوانی یافتیم | |||||
در گلستان غم عشق تو از خوناب چشم | هر گیاهی را که دیدیم ارغوانی یافتیم | |||||
چون بیاد تیغ مژگان تو بگشودیم چشم | هر سو مو بر تن خواجو سنانی یافتیم |