خواجوی کرمانی (غزلیات)/درد غم عشق را طبیب نباشد
ظاهر
درد غم عشق را طبیب نباشد | مکتب عشاق را ادیب نباشد | |||||
کشور تحقیق را امیر نخیزد | خطبهی توحید را خطیب نباشد | |||||
با نفحات نسیم باد بهاران | در دم صبح احتیاج طیب نباشد | |||||
در گذر از عمر آنکه پیش محبان | عمر گرامی بجز حبیب نباشد | |||||
ایکه مرا باز داری از سر کویش | ترک چمن کار عندلیب نباشد | |||||
ساکن بتخانهئی ز خرقه برون آی | معتکف کعبه را صلیب نباشد | |||||
از تو به جور رقیب روی نتابم | کشته غم را غم از رقیب نباشد | |||||
هر که غریبست و پای بند کمندت | گر تو بتیغش زنی غریب نباشد | |||||
منکر خاجو مشو که هر که بمستی | دعوی دانش کند لبیب نباشد |