خواجوی کرمانی (غزلیات)/گر می‌کشندم ور می‌کشندم

از ویکی‌نبشته
خواجوی کرمانی (غزلیات) از خواجوی کرمانی
(گر می‌کشندم ور می‌کشندم)
  گر می‌کشندم ور می‌کشندم گردن نهادم چون پای بندم  
  گفتم ز قیدش یابم رهایی لیکن چو آهو سر در کمندم  
  سرو بلندم وقتی در آید کز در درآید بخت بلندم  
  بر چشم پرخون چون ابر گریم بر دور گردون چون برق خندم  
  پند لبیبان کی کار بندم زیرا که سودی نبود ز پندم  
  جور تو سهلست ار می‌پسندی لیکن ز دشمن ناید پسندم  
  گر خون برآنی کز من برانی از زخم تیغت نبود گزندم  
  صورت نبندم مثل تو در چین زیرا که مثلت صورت نبندم  
  گفتی که خواجو در درد میرد آری چه درمان چون دردمندم