خواجوی کرمانی (غزلیات)/ز روی خوب تو گفتم که پرده برفکنم
ظاهر
ز روی خوب تو گفتم که پرده برفکنم | ولی چو درنگرم پردهی رخ تو منم | |||||
مرا ز خویش بیک جام باده باز رهان | که جام باده رهایی دهد ز خویشتنم | |||||
بجز نسیم صبا ای برادران عزیز | که آرد از طرف مصر بوی پیرهنم | |||||
چو زان دو نرگس میگون بیان کنم رمزی | کسی که گوش کند مست گردد از سخنم | |||||
اگر نصیب نبخشی ز لاله و سمنم | ز دور باز مدار از تفرج چمنم | |||||
گهی که بلبل روح از قفس کند پرواز | زنم اگر نه در این دم صفیر شوق زنم | |||||
در آن نفسی که مرا از لحد برانگیزند | حدیث عشق تو باشد نوشته بر کفنم | |||||
اگر خیال تو آید بپرسشم روزی | بجز خیال نیابد نشانی از بدنم | |||||
نهادهام سر پر شور دائما بر کف | بدان امید که در پای مرکبت فکنم | |||||
چو شمع مجلس اگر دم برآرم از سر سوز | برآرد آتش عشقت زبانه از دهنم | |||||
اگر چو زلف کژت بر شکستم از خواجو | گمان مبر که توانم که از تو بر شکنم |