خواجوی کرمانی (غزلیات)/ایکه هر دم عنبرت بر نسترن چنبر شود
ظاهر
ایکه هر دم عنبرت بر نسترن چنبر شود | سنبل از گل برفکن تا خانه پر عنبر شود | |||||
از هزاران دل یکی را باشد استعداد عشق | تا نگوئی درصدف هر قطرهئی گوهر شود | |||||
هر کرا وجدی نباشد کی بغلتاند سماع | آتشی باید که تا دودی بروزن برشود | |||||
چشم را در بند تا در دل نیاید غیر دوست | گر در مسجد نبندی سگ بمسجد در شود | |||||
از دو عالم دست کوته کن چو سرو آزادهوار | کانکه کوته دست باشد در جهان سرور شود | |||||
نور نبود هر درونی را که در وی مهر نیست | آتشی چون برفروزی خانه روشنتر شود | |||||
ممنی کو دل بدست عشق بت روئی سپرد | گر بکفر زلفش ایمان آورد کافر شود | |||||
مینویسم شعر بر طومار و میشویم باشک | برامید آنکه شعر سوزناکم تر شود | |||||
همچو صبح ار صادقی خواجو مشو خالی ز مهر | کانکه روز مهر ورزیدست نیک اختر شود |