خواجوی کرمانی (غزلیات)/بلبلان که رساند نسیم باغ ارم
ظاهر
بلبلان که رساند نسیم باغ ارم | بتشنگان که دهد آب چشمهی زمزم | |||||
مقیم در طیرانست مرغ خاطر ما | بگرد کوی تو همچون کبوتران حرم | |||||
مرا بناوک مژگان اگر کشی غم نیست | شهید تیغ غمت را ز نوک تیر چه غم | |||||
به نامه بهر جگر خستگان دود فراق | بساز شربتی آخر ز آب چشم قلم | |||||
کجا بطعنهی دشمن ز دوست برگردم | که غرق بحر مودت نترسد از شبنم | |||||
گرم عنایت شه دستگیر خواهد بود | منم کنون و سرخاکسار و پای علم | |||||
بیار نکهت جان بخش بوستان وصال | که جان فدای تو باد ای نسیم عیسی دم | |||||
کسی که ملک خرد باشدش بزیر نگین | ز جام می ندهد جرعهئی به ملکت جم | |||||
چگونه در ره مستی قدم نهد خواجو | اگر نه بر سر هستی نهاده است قدم |