خواجوی کرمانی (غزلیات)/آخر ای یار فراموش مکن یارانرا
ظاهر
آخر ای یار فراموش مکن یارانرا | دل سرگشته بدست آر جگر خوارانرا | |||||
عام را گر ندهی بار بخلوتگه خاص | ز آستان از چه کنی دور پرستارانرا | |||||
وصل یوسف ندهد دست به صد جان عزیز | این چه سودای محالست خریدارانرا | |||||
گر نه یاری کند انفاس روانبخش نسیم | خبر از مقدم یاران که دهد یارانرا | |||||
آنکه چون بنده بهر موی اسیری دارد | کی رهایی دهد از بند گرفتارانرا | |||||
دست در دامن تسلیم و رضا باید زد | اگر از پای در آرند گنه کارانرا | |||||
روز باران نتوان بار سفر بست ولیک | پیش طوفان سرشکم چه محل بارانرا | |||||
دستگاهیست پر از نافه آهوی تتار | حلقهی سنبل مشکین تو عطارانرا | |||||
حال خواجو ز سر کوی خرابات بپرس | که نیابی به در صومعه خمارانرا |