خواجوی کرمانی (غزلیات)/پرواز کن ای مرغ و بگلزار فرود آی
ظاهر
پرواز کن ای مرغ و بگلزار فرود آی | ور اهل دلی بر در دلدار فرود آی | |||||
ور میطلبی خون دل خستهی فرهاد | چون کبک هوا گیر و بکهسار فرود آی | |||||
ای باد صبا بهر دل خستهی یاران | یاری کن و در بندگی یار فرود آی | |||||
در سایهی ایوانش اگر راه نیابی | خورشید صفت بر در و دیوار فرود آی | |||||
ور پرتو خورشید رخش تاب نیاری | در سایهی آن زلف سیه کار فرود آی | |||||
چون بر سر آبست ترا منزل مالوف | بر چشمهی چشم من خونخوار فرود آی | |||||
از کفر سر زلف بتان گر خبرت هست | ممن شو و در حلقهی کفار فرود آی | |||||
از صومعه بیرون شو و از زوایه بگذر | وانگاه بیا بر در خمار فرود آی | |||||
خواهی که رسانی بفلک رایت منصور | با سر انا الحق بسر دار فرود آی | |||||
ای آنکه طبیب دل پر حسرت مایی | از بهر خدا بر سر بیمار فرود آی | |||||
خواجو اگر از بهر دوای دل مجروح | دارو طلبی بر در عطار فرود آی |