خواجوی کرمانی (غزلیات)/رنج از کسی بریم که دردش دوای ماست
ظاهر
رنج از کسی بریم که دردش دوای ماست | زخم از کسی خوریم که رنجش شفای ماست | |||||
جایی سرای تست که جای سرای نیست | وانگه در سرای تو خلوتسرای ماست | |||||
گر ما خطا کنیم عطای تو بیحدست | نومیدی از عطای تو حد خطای ماست | |||||
روزی گدای کوی خودم خوان که بنده را | این سلطنت بسست که گوئی گدای ماست | |||||
حاجت بخونبها نبود چون تو میکشی | مقتول خنجر تو شدن خونبهای ماست | |||||
ما را بدست خویش بکش کان نوازشست | دشنام اگر ز لفظ تو باشد دعای ماست | |||||
گر میکشی رهینم وگر میکشی رهی | هر ناسزا که آن ز تو آید سزای ماست | |||||
زهر ار چنانکه دوست دهد نوش دارو است | درد ار چنانک یار فرستد دوای ماست | |||||
گفتم که ره برد به سرا پردهی تو گفت | خواجو که محرم حرم کبریای ماست |