خواجوی کرمانی (غزلیات)/بستیم دل در آن سر زلف دراز باز
ظاهر
بستیم دل در آن سر زلف دراز باز | گشتیم صید آن صنم دلنواز باز | |||||
مرغی که بود بلبل بستانسرای شوق | همچون تذرو گشت گرفتار باز باز | |||||
با ما اساس عربده و کین نهاده است | آن چشم مست تیغ کش ترکتاز باز | |||||
فلفل فکنده است برآتش بنام ما | آن خال هندوئی سیه مهره باز باز | |||||
اکنون که در کشاکش زلفت فتادهایم | ما و کمند عشق و شبان دراز باز | |||||
مجنون دلش بحلقهی زنجیر میکشد | دارد مگر بطره لیلی نیاز باز | |||||
با دوستان ز بهر چه در بستهئی زبان | باز آی و برگشای سر درج راز باز | |||||
با ما بساز یکنفس آخر که همچو عود | ما را بسوخت مطربهی پردهساز باز | |||||
خواجو دگر بدام غمت پای بند شد | محمود گشت فتنه روی ایاز باز |