خواجوی کرمانی (غزلیات)/این چه خلدست که چندین همه حورست اینجا
ظاهر
این چه خلدست که چندین همه حورست اینجا | چه غم از نار که در دل همه نورست اینجا | |||||
گل سوری که عروس چمنش میخوانند | گو بده باده درین حجله که سورست اینجا | |||||
موسم عشرت و شادی و نشاطست امروز | منزل راحت و ریحان و سرورست اینجا | |||||
اگر آن نور تجلیست که من میبینم | روشنم گشت چو خورشید که طورست اینجا | |||||
آنکه در باطن ما کرد دو عالم ظاهر | ظاهر آنست که در عین ظهورست اینجا | |||||
یار هم غایب و هم حاضر و چون درنگری | خالی از غیبت و عاری ز حضورست اینجا | |||||
سخن از خرقه و سجاده چه گوئی خواجو | جام می نوش که از صومعه دورست اینجا |