خواجوی کرمانی (غزلیات)/همرهان رفتند و ما را در سفر بگذاشتند
ظاهر
همرهان رفتند و ما را در سفر بگذاشتند | از خبر رفتیم و ما را بیخبر بگذاشتند | |||||
بر میان از مو کمر بستند و این شوریده را | همچو موی آشفته بر کوه و کمر بگذاشتند | |||||
بر سر راه اوفتادم تا ز من بر نگذرند | همچو خاک ره مرا بر رهگذر بگذاشتند | |||||
شمع را در آتش و سوز جگر بگداختند | طوطی شیرین سخن را بی شکر بگذاشتند | |||||
بلبل شوریده دلرا از چمن کردند دور | طوطی شیرین سخن را بی شکر بگذاشتند | |||||
پیشتر رفتیم و ما را نیشتر بر جان زدند | وینچنین با ریش و زخم نیشتر بگذاشتند | |||||
بی غباری از چه ما را خاک راه انگاشتند | بی خطایی از چه ما را در خطر بگذاشتند | |||||
کار خواجو زیر و بالا بود چون دور فلک | کار او را بین که چون زیر و زبر بگذاشتند |