پرش به محتوا

خواجوی کرمانی (غزلیات)/پشت بر یار گمان ابرو ما نتوان کرد

از ویکی‌نبشته
خواجوی کرمانی (غزلیات) از خواجوی کرمانی
(پشت بر یار گمان ابرو ما نتوان کرد)
  پشت بر یار گمان ابرو ما نتوان کرد خویشتن را هدف تیر بلا نتوان کرد  
  کشته‌ی تیغ ملامت برضا نتوان شد حذر از ضربت شمشیر قضا نتوان کرد  
  گر چه از ما بخطا روی بپیچید و برفت ترک آن ترک ختایی بخطا نتوان کرد  
  قامتش را به صنوبر نتوان خواندن از آنک نسبت سرو خرامان بگیا نتوان کرد  
  باغبان گومکن افغان که بهنگام بهار مرغ را از گل صد برگ جدا نتوان کرد  
  گر نخواهی که رود دانش و هوش تو برود گوش بر زمزمه‌ی پرده‌سرا نتوان کرد  
  گر به خنجر زندم روی نتابم ز درش زانکه با او بجفا ترک وفا نتوان کرد  
  گو بشمشیر بکش یا ز کمندش برهان صید را این همه در قید رها نتوان کرد  
  نام خواجو برآن خسرو خوبان که برد زانکه درحضرت شه یاد گدا نتوان کرد