خواجوی کرمانی (غزلیات)/آنکه لعلش عین آب زندگانی یافتیم
ظاهر
آنکه لعلش عین آب زندگانی یافتیم | در رهش مردن حیات جاودانی یافتیم | |||||
راستی را پیش آن قد سهی سرو روان | نارون را در مقام ناروانی یافتیم | |||||
کار ما بی آتش دل در نگیرد زانکه ما | زندگی مانند شمع از جان فشانی یافتیم | |||||
گر چه رنگ عاشقان از غم شود چون زعفران | ما همه شادی ز رنگ زعفرانی یافتیم | |||||
خسروان گر سروری در پادشاهی میکنند | ما سریر خسروی در پاسبانی یافتیم | |||||
اهل معنی از چه رو انکار صورت کردهاند | زانکه صورت را همه گنج معانی یافتیم | |||||
ما اگر پیرانه سر در بندگی افتادهایم | همچو سرو آزادگی در نوجوانی یافتیم | |||||
جامهی صوفی بگیر و جام صافی ده که ما | دوستکامی راز جم دوستکانی یافتیم | |||||
رفتن دیر مغان خواجو بهنگام صبوح | از غوانی و شراب ارغوانی یافتیم |