خواجوی کرمانی (غزلیات)/میگذشتی و من از دور نظر میکردم
ظاهر
میگذشتی و من از دور نظر میکردم | خاک پایت همه برتارک سر میکردم | |||||
خرقهی ابر بخونابه فرو میبردم | دامن کوه پر از لعل و گهر میکردم | |||||
چون بجز ماه ندیدم که برویت مانست | نسبت روی تو زانرو بقمر میکردم | |||||
تا مگر با تو بزر وصل مهیا گردد | مس رخسار ز سودای تو زر میکردم | |||||
هرنفس کز دهن تنگ تو میکردم یاد | ملک هستی ز دل تنگ بدر میکردم | |||||
دهن غنچهی سیراب چو خندان میشد | یاد آن پستهی چون تنگ شکر میکردم | |||||
چهرهی باغ بخونابه فرو میشستم | دهن چشمه پر از للی تر میکردم | |||||
چون بیاد لب میگون تو میخورد شراب | جام خواجو همه پرخون جگر میکردم |