خواجوی کرمانی (غزلیات)/ایکه از باغ رسالت چو تو شمشاد نخاست
ظاهر
ایکه از باغ رسالت چو تو شمشاد نخاست | کار اسلام ز بالای بلندت بالاست | |||||
شکل گیسوی و دهان تو بصورت حامیم | حرف منشور جلال تو بمعنی طاهاست | |||||
شب که داغ خط هندوی تو دارد چو بلال | دلش از طره عنبرشکنت پر سود است | |||||
زمزم از خجلت الفاظ تو غرق عرقست | مروه از پرتو انوار تو در عین صفاست | |||||
هر که او مشتریت گشت زهی طالع سعد | وانک در مهر تو چون ماه بیفزود بکاست | |||||
پیش آن سنبل مشکین عبیر افشانت | سخن نافهی تاتار نگویم که خطاست | |||||
در شب قدر خرد با خم گیسویت گفت | «ایکه از هر سر موی تو دلی اندرو است | |||||
از تو موئی بجهانی نتوان دادن از آنک | «یک سر موی ترا هردو جهان نیم بهاست » | |||||
قطرهئی بخش ز دریای شفاعت ما را | کاب سرچشمهی مهرت سخن دلکش ماست | |||||
در تو بستیم بیک موی دل از هر دو جهان | که بیک موی تو کار دو جهان گردد راست | |||||
مکن از خاک درخویش جدا خواجو را | که بود خاک ره آنکس که ز کوی تو جداست |