خواجوی کرمانی (غزلیات)/صید شیران میکند آهوی روبه باز او
ظاهر
صید شیران میکند آهوی روبه باز او | راه بابل میزند هاروت افسون ساز او | |||||
هر شبی بنگر که بر مهتاب بازی میکند | هندوان زلف عنبر چنبر شب باز او | |||||
از چه روی ابروی زنگاری کمان او کمان | می کشد پیوسته بر ترکان تیرانداز او | |||||
گفتم از زلفش بپوشم ماجرای دل ولیک | چون نهان دارم ز دست غمزهی غماز او | |||||
بیدلانرا احتمال ناز دلبر واجبست | وانکه باشد نازنینتر بیش باشد ناز او | |||||
مطرب سازنده گو امشب دمی با ما بساز | ورنه چون دم برکشم در دم بسوزم ساز او | |||||
بلبل خوش نغمه تا گل بر نیندازد نقاب | نشنود کس در جهان آوازهی آواز او | |||||
فارغ البالست هر کس کو نشد عاشق ولیک | مرغ بیدل در هوا خوشتر بود پرواز او | |||||
حال خواجو از سرشک چشم خونبارش بپرس | کو روان چون آب میخواند دمادم راز او |