خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای کفر سر زلف تو غارتگر ایمان
ظاهر
ای کفر سر زلف تو غارتگر ایمان | جان داده بر نرگس مست تو حکیمان | |||||
دست ازطلبت باز نگیرم که بشمشیر | کوته نشود دست فقیران ز کریمان | |||||
گر دولت وصلت بزر و سیم برآید | کی دست دهد آرزوی بی زر و سیمان | |||||
باری اگرش شربت آبی نچشانند | راهی بمسافر بنمایند مقیمان | |||||
از هر چه فلک میدهدت بگذر و بگذار | عاقل متنفر بود از خوان لیمان | |||||
با چشم سقیمم دل پر خون بربودند | یا رب حذر از خیرگی چشم سقیمان | |||||
بانگی بزن ای خادم عشرتگه مستان | تا وقت سحر باز نشینند ندیمان | |||||
قاضی اگر از می نشکیبد نبود عیب | خون جگر جام به از مال یتیمان | |||||
از گفتهی خواجو شنوم رایحهی عشق | چون بوی عبیر از نفس مشک نسیمان |