خواجوی کرمانی (غزلیات)/کشتی ما کو که ما زورق درآب افکندهایم
ظاهر
کشتی ما کو که ما زورق درآب افکندهایم | در خرابات مغان خود را خراب افکندهایم | |||||
جام می را مطلع خورشید تابان کردهایم | وز حرارت تاب دل در آفتاب افکندهایم | |||||
با جوانان بر در میخانه مست افتادهایم | وز فغان پیر مغان را در عذاب افکندهایم | |||||
شاهد میخوارگان گو روی بنمای از نقاب | کاین زمان از روی کار خود نقاب افکندهایم | |||||
محتسب اسب فضیحت بر سرما گو مران | گر برندی در جهان خر در خلاف افکندهایم | |||||
آبروی ساغر از چشم قدح پیمای ماست | گر به بی آبی سپر بر روی آب افکندهایم | |||||
ما که از جام محبت نیمه مست افتادهایم | کی بهوش آئیم کافیون در شراب افکندهایم | |||||
گوشهی دل کردهایم از بهر میخواران کباب | لیکن از سوز دل آتش در کباب افکندهایم | |||||
غم مخور خواجو که از غم خواب را بینی بخواب | زانکه ما چشم امید از خورد و خواب افکندهایم |