خواجوی کرمانی (غزلیات)/زهی زلفت گرهگیری پر از بند
ظاهر
زهی زلفت گرهگیری پر از بند | لب لعلت نمک دانی پر از قند | |||||
نقاب ششتری از ماه بگشای | طناب چنبری بر مشتری بند | |||||
سرم بر کف ز دستان تو تا کی | دلم در خون ز هجران تو تا چند | |||||
کسی کو خویش را در یار پیوست | کجا یاد آورد از خویش و پیوند | |||||
دلا گر عاشقی ترک خرد گیر | که قدر عشق نشناسد خردمند | |||||
ببین فرهاد را کز شور شیرین | بیک موی از کمر خود را در افکند | |||||
چرا عمر عزیز آمد بپایان | من و یعقوب را در هجر فرزند | |||||
تحمل میکنم بارگران را | ولی دیوانه سر میگردم از بند | |||||
چو جز دلبر نمیبینم کسی را | کرا با او توانم کرد مانند | |||||
بزن مطرب نوایی از سپاهان | که دل بگرفت ما را از نهاوند | |||||
کند خواجو هوای خاک کرمان | ولی پایش به سنگ آید ز الوند |