خواجوی کرمانی (غزلیات)/میانش موئی و شیرین دهان هیچ
ظاهر
میانش موئی و شیرین دهان هیچ | ازین موئی می بینم وز آن هیچ | |||||
دهانش گوئی از تنگی که هیچست | بدان تنگی ندیدم در جهان هیچ | |||||
میانش یک سر مویست و گوئی | ندارد یک سر مو در میان هیچ | |||||
دهانش بی گمان همچون دلم تنگ | میانش بی سخن همچون دهان هیچ | |||||
بجز وصف دهان نیست هستش | نمیآید حدیثم بر زبان هیچ | |||||
میانش چون تنم در بی نشانی | دهانش چون دلم وز وی نشان هیچ | |||||
خوشا با دوستان در بوستان عیش | که باشد بوستان بی دوستان هیچ | |||||
گل سوری نبینم در بهاران | چو روی دلستان در گلستان هیچ | |||||
برون از اشک از چشمم نیابد | کنارسبزه و آب روان هیچ | |||||
برو خواجو که باگل درنگیرد | خروش بلبل فریاد خوان هیچ | |||||
سحرگه خوش بود گل چیدن از باغ | ولیکن گر نگوید باغبان هیچ |