خواجوی کرمانی (غزلیات)/چو هست قرب حقیقی چه غم ز بعد مزار
ظاهر
چو هست قرب حقیقی چه غم ز بعد مزار | نظر بقربت یارست نی بقرب دیار | |||||
چو زائران حرم را وصال روحانیست | تفاوتی نکند از دنو و بعد مزار | |||||
رسید عمر بپایان و داستان فراق | ز حد گذشت و بپایان نمیرسد طومار | |||||
بباغ بلبل خوش نغمه سحر خوان بین | که روز و شب سبق عشق میکند تکرار | |||||
بیا که حلقه نشینان بزمگاه الست | زدند بر در دل حلقهی در خمار | |||||
بکش جفای رقیب ار حبیب میخواهی | کنار گل نبری گر کنی کناره ز خار | |||||
چه هجر و وصل مساویست در حقیقت عشق | اگر ز هجر بسوزی بساز و وصل انگار | |||||
درست قلب من ار شد شکسته باکی نیست | بحکم آنکه روان میرود درین بازار | |||||
بروی خوب وی آنکس نظر کند خواجو | که پشت بر دو جهان کرد و روی بر دیوار |