خواجوی کرمانی (غزلیات)/ما را ز پردهی تو دل از پرده شد بدر
ظاهر
ما را ز پردهی تو دل از پرده شد بدر | بردار پردهای ز پس پرده پرده در | |||||
گر ماه خوانمت نبود ماه سرو قد | ور سرو گویمت نبود سرو سیمبر | |||||
کس ماه را ندید که پوشد زره ز مشک | کس سرو را نگفت که بندد چو نی کمر | |||||
لعل تو شکریست ازو رفته آب قند | خط تو طوطییست پرافکنده برشکر | |||||
جانم ز تاب مهر تو شمعیست در گداز | چشمم ز شوق لعل تو درجیست پرگهر | |||||
عنقای قاف عشقم و عشق تو گوئیا | مرغیست هر دو کون در آورده زیر پر | |||||
چون صبر نیست کز تو نظر برتوان گرفت | یکباره بر مگیر ز بیچارگان نظر | |||||
ور زانکه از درم نتوانی درآمدن | باری ز دل چگونه توانی شدن بدر | |||||
هر گه که در برابر خواجو گذر کنی | صد بار باز در دل تنگش کنی گذر |