خواجوی کرمانی (غزلیات)/گر سر صحبت این بی سر و پایت باشد
ظاهر
گر سر صحبت این بی سر و پایت باشد | بر سر و چشم من دلشده جایت باشد | |||||
پای اگر بر سر من مینهی اینک سر و چشم | سرم آنجا بود ایدوست که پایت باشد | |||||
بنده چون زان تو و بنده سراخانهی تست | هر زمان از چه سبب عزم سرایت باشد | |||||
بیگهست امشب و وقتی خوش و یاران سرمست | در چنین وقت تمنای کجایت باشد | |||||
چون وصالت بتضرع ز خدا خواستهام | نروی امشب اگر ترس خدایت باشد | |||||
خواب اگر میبردت حاجت پرسیدن نیست | تکیه فرمای هر آنجا که رضایت باشد | |||||
ور حجابی کنی از همنفسان شرم مدار | خانه خالی کنم ار زانکه هوایت باشد | |||||
ور دگر رای شرابت نبود باکی نیست | آنقدر نوش کن از باده که رایت باشد | |||||
دل بجور تو نهادم چو روا میداری | که روانم هدف تیر بلایت باشد | |||||
گر سر وصل گدایی چو منت نیست رواست | پادشاهی تو چه پروای گدایت باشد | |||||
گوش کن نغمهی خواجو و سراییدن مرغ | گر سر زمزمهی نغمه سرایت باشد |