پرش به محتوا

خواجوی کرمانی (غزلیات)/سرو را گل یار نبود گر بود نبود چنین

از ویکی‌نبشته
خواجوی کرمانی (غزلیات) از خواجوی کرمانی
(سرو را گل یار نبود گر بود نبود چنین)
  سرو را گل یار نبود گر بود نبود چنین سرو گل رخسار نبود ور بود نبود چنین  
  دیدمش دی بر سر گلبار و گفتم راستی سرو در گلبار نبود ور بود نبود چنین  
  طره هندوش بین کاندر همه هندوستان هندوئی طرار نبود ور بود نبود چنین  
  در ختن چون زلف چین بر چین مشک آسای او نافه‌ی تاتار نبود ور بود نبود چنین  
  مرده‌ی بیمار چشم مست مخمور توام مرده‌ئی بیمار نبود ور بود نبود چنین  
  فتنه‌ی بیدار مستان نرگس پرخواب تست خفته‌ئی بیدار نبود ور بود نبود چنین  
  با وجود مردم آزاری چو چشم آهویت مست مردم دار نبود ور بود نبود چنین  
  جز لب یاقوت شکر بار شورانگیز تو لعل شکر بار نبود ور بود نبود چنین  
  دوش خواجو چون عذارت دید گفت اندر چمن هیچ گل بی‌خار نبود ور بود نبود چنین