خواجوی کرمانی (غزلیات)/سرو را گل یار نبود گر بود نبود چنین
ظاهر
سرو را گل یار نبود گر بود نبود چنین | سرو گل رخسار نبود ور بود نبود چنین | |||||
دیدمش دی بر سر گلبار و گفتم راستی | سرو در گلبار نبود ور بود نبود چنین | |||||
طره هندوش بین کاندر همه هندوستان | هندوئی طرار نبود ور بود نبود چنین | |||||
در ختن چون زلف چین بر چین مشک آسای او | نافهی تاتار نبود ور بود نبود چنین | |||||
مردهی بیمار چشم مست مخمور توام | مردهئی بیمار نبود ور بود نبود چنین | |||||
فتنهی بیدار مستان نرگس پرخواب تست | خفتهئی بیدار نبود ور بود نبود چنین | |||||
با وجود مردم آزاری چو چشم آهویت | مست مردم دار نبود ور بود نبود چنین | |||||
جز لب یاقوت شکر بار شورانگیز تو | لعل شکر بار نبود ور بود نبود چنین | |||||
دوش خواجو چون عذارت دید گفت اندر چمن | هیچ گل بیخار نبود ور بود نبود چنین |